سرم درد میکنه. انقدر که کم مونده پاشم سرمو بکوبم به گوشه میز. اینطوری همه چیز تموم میشه. یا شاید هم خودمو از این پنجره لعنتی بندازم پایین‌. خیلی وقت پیش تصمیم گرفتم این کار رو بکنم. ولی میدونی به اتفاقاتی که بعدش قراره بیفته فکر میکنم و تصمیمم عوض میشه. اه این شیشه لعنتی باز خالی شد. به این … به این . ای بابا…  چند وقته انگار آایمر هم گرفتم. حتی اسم آدم ها رو فراموش میکنم. یادمه یه  بار دنبال یه چیزی تو کمد میگشتم که دیدم در یخچال رو باز کردم و ساعت هاست به بطری آب خیره شدم. دکتر که رفتم میگفت ذهنت مشغوله. واسه همین. آایمرت هم به خاطر اونه.

به این یارو که هر روز واسم چند شیشه پر و چند پاکت سیگار میاره گفته بودم که ایندفعه زیاد بیار.  هیچوقت حرفمو گوش نمیده. سرم درد میکنه. همیشه درد میکرد. شاید هم یادم نیست. ولی تا اونجایی که  یادمه همیشه درد میکرد. باید امشب رو باز بیدار بمونم. اگه یه شیشه اضافی داشتم الان سردردم خوب شده بود و میتونستم بخوابم. جانی میگه اشتباه میکنی. میگه این چه زندگیه واسه خودت ساختی. نه ریه واست مونده و نه کسی که بتونی باهاش حرف بزنی. همه رو با رفتارات و حرفات از خودت روندی. صبح تا شب هم مستی. جانی میگه باید تمومش کنم. اما من نمیخوام تمومش کنم. مشکل من اینا نیست‌. من فقط میترسم طول بکشه. هیچوقت فکر نمیکردم انقدر طول بکشه. یه هدبند میارم و به سرم میبندم. جواب نمیده. با یه دستمال پارچه ای محکم سرمو میبندم و چند تا گره خیلی محکم میزنم. کم مونده چشمام از حدقه در بیاد. اگه تلوزیون سالم بود شاید یه چیزی می‌دیدم که بهش فکر نکنم. ولی خیلی وقت پیش خودم شکستمش راستش من خودم خواستم هیچکس دوروبرم نباشه. میدونی به هیچ دردی نمیخورن. آدما رو میگم. یک‌ذره محبت تو وجودشون نیست. باور کن حاضرم سر تمام زندگیم باهات شرط ببندم که یک ذره محبت تو وجودشون نیست‌. آدما رو خیلی وقت پیش از زندگیم حذف کردم. فقط خانم مارگارتا واسم مونده بود. اونم هفته پیش مرد. گربه خوبی بود. حداقل بیشتر از خیلی ها قدر محبت رو میدونست. باید یکی‌دیگه بخرم.  این بار میخوام پرنده بگیرم. ولی دلم نمیاد تو قفس نگه دارم. خودم قفس رو دوست ندارم. پرواز چیز خوبیه. کاش منم بال داشتم و از اینجا میرفتم. میرفتم یه جای دور. خیلی دور

اه لعنتی فقط چند نخ واسم مونده. دفعه دیگه که اون یارو اومد باید یغشو بگیرم و کامل توجیهش کنم که برام چند تا اضافه بزاره. جانی میگه تو ازش یه بت ساختی واسه همین نمیتونی فراموش کنی. راست میگه. اگه یه حرف درست زده باشه اونم اینه. جانی هم مثل بقیه آدماست ولی یه ذره محبت تو وجودش مونده. واسه همین گاهی بهم سر میزنه‌. مثل بقیه البته همون حرص و طمع رو داره‌. باهاش کاری ندارم. فقط میاد حرف میزنه میره. بازم خوبه. اگه اون نبود شاید خیلی وقت پیش تموم شده بود.

 نمیدونم…. نمیدونم…. شاید به اون ربطی نداره‌… شاید خودم نمیخوام تموم بشه.… میدونی یه بار یه روانشناس بهم گفت باید بری مرحله بعد.  بهش گفتم من این مرحله رو دوست دارم. بهش گفتم نمیخوام برم مرحله بعد. گفت باید بری. دست خودت نیست. گفت مجبوری بازی کنی. گفتم قول میدم این مرحله رو سه ستاره اش کنم. گفت نمیشه. تموم شده. باید بری. اون هی همین حرف رو میزد. ولی واقعا راست میگفت من باید میرفتم مرحله بعد. واقعا تموم شده بود. نمیشد دوباره بازی کرد.  ولی یه چیزی رو هیچوقت نفهمید. مرحله بعد دیگه دست خودمه.  دسته بازی رو اگه زمین بزارم. دیگه کسی نمیتونه مجبورم کنه بازی کنم. یه سیگار روشن کردم و بهش گفتم. من خودم نمیخوام دیگه بازی کنم. چون اون چیزی که میخوام نشد . دیگه بازی نمیکنم. گفت دست خودت نیست. به زور دسته بازی رو میدن دستت. راست میگفت. 

ولی میدونی… تا اینجا کسی نتونسته مجبورم کنه بازی کنم. من نمیخوام تموم بشه. میفهمی چی میگم. نمیخوام اینطوری تموم بشه. 

جانی میگه باید این بت رو بشکنی. باید به زندگیت برگردی. من چیزی واسه گفتن ندارم. وقتی اینو گفت بهش گفتم چیزی واسه گفتن ندارم. فقط میدونم نمیتونم.

خیلی ها بهم میگن دیوونه. راستشو بخوای دیوونه هستم دیگه. کدوم آدم عاقلی شبیه من میشه‌؟ بت هم بشکنه میبینی عاشق تکه هاش شدم. همینقدر دیوانه


شاید یه روز به این پنجره لعنتی فکر کنم. 

ولی یه چیزی ته دلم میگه همه چیز قراره درست بشه. 

کاش بشنوه. کاش ببینه. میگن از رگ گردن نزدیکتره. 

راست میگن؟


پ.ن : یک جا و بدون بازنویسی نوشته شد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Chris انواع بلوک ساختماني Alvin غار روزگار من ماداگاسکار راهنمای سفر و گردشگری - طبیعت گردی- جاذبه های گردشگری و توریستی خبر تازه پرتال جامع علوم نورافشان | 09336636353 آوینا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.