صدارو میشنوی؟ یه صدایی میاد. گوش کن. یکی داره پیانو میزنه. چی؟ دیوونه شدم؟ نه من دیوونه نیستم. باور کن یکی داره پیانو میزنه. گوش کن. تو گوش نمیدی. اگه با دقت گوش بدی میشنوی. باید همین اطراف باشه. چند روز قبل یه مستاجر جدید واسه ساختمان روبرویی اومد. خودم دیدم که یه جعبه بزرگ رو بردن تو خونه. خودشه. اون داره میزنه. چی؟ من توهم نزدم. خودت که میدونی دیگه نمیکشم. یادت رفته بهت قول دادم که دیگه نکشم. گوش کن داره بلندتر میشه. هر شب همین آهنگو میزنه. هرشب همین ساعت. دیگه آخراشه. داره تموم میشه. میدونی که من دیوونه نیستم. میدونی که همشون دارت چرت میگن . من از همشون سالمترم. اینکه اونا نمیتونن بشنون تقصیر من نیست. تو هم یکی از همونایی. همونایی که فکر میکنن من دیوونه شدم. دفعه قبلی که منو بردی اون بیمارستان، تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت باهات حرف نزنم. دیگه هیچوقت بهت نگاه نکنم. ولی مجبورم. تو اگه نیای بهم سر نزنی دیگه کسی این طرفا پیداش نمیشه. بچه همسایه صبح ازم میترسید. نذاشت بغلش کنم. فکر کنم از موهام ترسیده. خیلی بلند شده. باید بزنم. داشتم میگفتم. بدترین روزای عمرم تو اون بیمارستان بود. همشون دیوونه بودند. منم قاطی اونا کرده بودند. چقدر داد زدم که من سالمم. بذارید برم. تو اونجا نبودی. کاش بودی می دیدی که چه قدر حالم بد بود. ولی نذاشتن بیام. تقصیر تو بود که منو بردی اونجا. دیگه هیچوقت به اونجا برنمیگردم. بشین برات چایی بیارم.
خوب شد اومدی. درسته تصمیم گرفته بودم هیچوقت باهات حرف نزنم. درسته ازت دلخور بودم. ولی همشو الکی گفتم. مگه میشه باهات حرف نزد. میدونی که اگه یه لحظه بهت فکر نکنم میمیرم. تو بیمارستان که بودم یاد روزایی که با هم سفر میرفتیم افتادم. چقدر روزای خوبی بود. دلم واسه تک تک لحظه هاش تنگ شده. میدونی من دیگه حالم خوب شده. شاید یه روز با هم دوباره رفتیم سفر. اصلا اون تقویم رو بیار ببینم کی وقتمون خالیه. هفته دیگه خوبه؟ خودت گفتی هفته بعد میتونی مرخصی بگیری. باشه. هفته بعدش چطور؟ پس شد دو هفته بعد. کجاشو بعداً تصمیم میگیریم.
چایتو بخور سرد نشه. میدونی اونجا که بودم هر شب قبل خواب بهت فکر میکردم. اینکه الان کجایی. داری چیکار میکنی. انقدر فکر میکردم تا خوابم میگرفت. دیگه تموم شد. دیگه هیچوقت تنهات نمیذارم. قول میدم.
صدای در میاد. بازش نکن. چرا؟ خب من میگم بازش نکن. دوست ندارم کسی تو بیاد. هیچی نیست به خدا. قول بده بازش نکنی تا بهت بگم. قول بده دیگه. باشه. راستش منو ببخش. من بهت دروغ گفتم. من خوب شده بودم. یعنی خودم مطمئن بودم که حالم خوب بود. اصلا از همون اولش هم حالم بد نبود که بخواد خوب بشه. من سالم بودم. ولی اونا نمیذاشتن بیام بیرون. هر چه قدر میگفتم قبول نمیکردن. میخواستم بیام تو رو ببینم. نمیذاشتن. تا اینکه مجبور شدم فرار کنم. چی؟ گفتم که ببخش بهت دروغ گفتم. من از اونجا فرار کردم. به خدا فقط میخواستم بیام تو رو ببینم. من هر چه قدر میگفتم که میخوام بیام تو رو ببینم قبول نمیکردن. میگفتن کسی به اسم تو وجود نداره. میگفتن من دیوونه شدم. میگفتن من کسی رو ندارم. من اسمتو بهشون میگفتم حتی بهشون گفتم که کجا کار میکنی تا بیان پیدات کنن. اما اونا گفتن تو رو نمیشناسن و گفتن من دیوونه شدم. برو بهشون بگو که هستی. بگو که اینجایی بگو که من دیوونه نیستم. الان در رو میشکنن میان تو. تو برو در رو باز کن. بگو که منو میشناسی. بگو. همه چیز رو بگو. حتی اگه باور نکردن از جاهایی که با هم رفتیم براشون بگو. شاید دیگه دست از سرمون برداشتن. برو بگو…
پ.ن: بدون ویرایش
پ.ن۲: wish you were here
درباره این سایت